کد مطلب:10457 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:300

گذران عمر، همراه با هدايت جلسه بيست و دوم
مقاله
در آيات سوره مبارك يوسف، از دو عمر بحث به ميان آمده است : عمري كه صاحب آن، به علت بصيرت، عاقبت انديشي و اتصال به فرهنگ پاك حق، آن را به عبادت خالصانه و خدمت مخلصانه تبديل كرد. او در تبديل آن، به اندازه اي استوار بود كه هيچ چيز نتوانست مانع حركت او شود. روزي هم كه ناجوانمردانه او را محكوم كردند و در كمال بي گناهي به زندان افتاد، از آيات قرآن استفاده مي شود كه زندان را براي هم زنداني هاي خود، به كلاس معرفت تبديل كرد. ظاهر محل، براي او مهم نبود كه اين جا زندان و جايي است كه بايد حوصله اش سر برود، دلش تنگ شود و التماس كند. اين ملاحظات براي او نبود؛ از اين رو، آن را به كلاس معرفت تبديل كرد.









پاداش عابدان



قرآن بخشي از درس هاي الهي و ملكوتي او را نقل مي كند. اين يك عمر بود كه به عبادت و خدمت ماندگار تبديل شد. قرآن كريم پاداش عابدان را با كلمه «ابد» يا «خالد» بيان كرده است. پاداش بندگان پاك را كه بيان مي كند، آن را خالد و ابدي توصيف مي كند. خداوند چه لطفي به انسان دارد كه زمان كوتاهي را در اختيار او قرار مي دهد و او آن را سرمايه قرار مي دهد تا نتيجه ابدي و دائمي بدهد.









آرزوي گنهكار در قيامت



يكي از آرزوهاي گناه كاران حرفه اي در قيامت، بازگشت به دنيا است كه اين عمر كم را به سرمايه جاوداني تبديل كنند ، اما پاسخ ايشان اين است كه بازگشتي براي شما نيست. يك عمر هم عمر خانمي بود كه به فرهنگ مادي آلوده بود كه با اختيار خود، زمان محدود را به موج شهوات حرام و مجالس لغو و بازي گري و بطالت تبديل كرد. خداوند از اين مجالس، كه قاتل عمر است، اسم مي برد :



«فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ »1.در بهشت ها از يك ديگر مي پرسند.









اشراف بهشتيان بر جهنّميان



وقتي بهشتي ها در بهشت قرار مي گيرند، خداوند به ايشان اشرافي بر جهنمي ها مي دهد كه بدانند و لمس كنند از چه تنگنايي رها شده اند و با بيداري از چه چاه عميقي رد شده اند! خداوند به آنان اجازه مي دهد كه با جهنمي ها سخن بگويند :







«مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ »2 .



[ به آنان رو كرده ]مي گويند : چه چيز شما را به دوزخ وارد كرد؟



چه چيزي شما را به اين جا كشيد؟ آنان چهار جواب مي دهند : يكي اين كه «وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ »3 ؛ ما در مجالس گناه و باطل و لغو و بيهوده شركت داشتيم.













اولين سوءال در روز محشر



روايتي را شيعه و سني نقل كرده اند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد : اولين بار كه مردم وارد محشر مي شوند، چهار سؤال از ايشان مي شود. اولين سؤالي كه از انسان دارند، اين است : «من العمر فيما أفنيت» ؛ زماني را كه در اختيار تو گذاشتيم، به عشق چه كسي تمام كردي؟ در كدام مجلس و در چه راه و هدفي مصرف كردي؟ عمر سرمايه كمي نيست.









گردش فلك موجب تداوم عمر



آن گونه كه در ذهن دارم، نزديك بيست كتاب هست كه بايد بخوانيد و محاسبه كنيد كه براي يك دقيقه عمر، خداوند بايد چند ميليارد چرخ را با نظم خاص، در هستي بچرخاند، اگر در يكي از آن ها اختلالي صورت گيرد، رشته عمر پاره مي شود؛ براي مثال همين لحظه كه خورشيد در نيمكره غربي در حال تابش است، اگر براي خورشيد اختلالي پيش بيايد، مثلاً فاصله اش از زمين بيش تر يا كم تر شود، همه موجودات زنده منظومه شمسي مي ميرند. فعل و انفعالات زمين و گردش آن به دور خورشيد يا هوايي كه دور كره زمين است، اگر پنج متر بالاتر برود، به دقيقه نمي رسد كه همه موجودات مي ميرند.



در قيامت از تو مي پرسند گوهري كه به تو داديم، كه از گرداندن ميلياردها چرخ به وجود آمده بود، در كجا معامله كردي؟ انبيا با بيش از قيمت خودش آن را معامله كردند :



«قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي للّه ِِ رَبِّ الْعَالَمِينَ »4.بگو : مسلّماً نماز و عبادتم و زندگي كردن و مرگم براي خدا، پروردگار جهانيان است .









همه سلطنت در مقابل عمر



من از تصور اين دادو ستد عاجزم. ظاهرا اين داستان از مرحوم حاج شيخ جعفر شوشتري نقل شده است كه پادشاهي در شكارگاه، چشمش به آهويي افتاد و آن را دنبال كرد. اسب پادشاه توان اين را كه به آهو برسد، نداشت. آهو شاه را در بيابان بسيار دواند تا اين كه راه را گم كرد. از دور ديوارهاي گلي به نظرش آمد. در خانه اي را زد. پيرزني بيرون آمد. پادشاه گفت: تشنه ام. پيرزن آب خنك آورد و شكارچي از مرگ نجات يافت. نشاني خود را به او داد و گفت: اگر روزي گذر تو به اين منطقه افتاد، نزد من بيا.



روزي پيرزن به اميدي اين راه را پيمود و به كاخ، نزد شاه آمد. شاه رو به درباريان كرد و گفت اين زن، مرا از مرگ حتمي نجات داده است. درباريان گفتند : اگر همه سلطنت خود را به او بدهي، مساوي مي شود.



آن گاه مرحوم آقا شيخ مي گويد : امام حسين عليه السلام هر چه داشت، به سلطان اصلي پرداخت. چه چيزي به او بدهد كه از مساوي بيش تر شود؟ عاقل تر از انبيا و ائمه، كسي در اين دنيا زندگي نكرده است كه اين عمر را كه محصول چرخش ميلياردها چرخ بوده است، تقديم بندگان خدا كردند.



كساني كه عمر را به گناه و خواب اضافه و همراهي بازي گران گذراندند، اگر فردا نتوانند اولين سؤال را جواب بدهند، نوبت به سؤال دوم نمي رسد. يك روايت بسيار جالبي از پيامبر و اهل بيت رسيده است كه براي انسان، در شبانه روز، شش ساعت خواب، كافي است.









تقسيم بندي ساعات عمر



رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد :



«عَلي العاقلِ أَن يَكونَ لَهُ ساعاتٌ» ؛



بر عهده انسان انديشمند است كه خالي از ساعاتي نباشد.



«سَاعَةٌ يُناجي فِيهِ رَبَّه» ؛



يك بخش را با خدا سر و سرّ داشته باشد، سود و منفعتي دارد كه خدا مي داند.



«وَسَاعَةٌ يُحاسِبُ فِيهِ نَفْسَهُ» ؛



در يك بخش، حساب گر خود باشد كه عمرم در چه راهي گذشت.



«وَسَاعَةٌ يتُفَكَر فِيما صَنَع اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ»5 ؛

ساعتي هم حساب كند كه خداوند عالم تاكنون چگونه با او معامله كرده است.



«كَمْ مِنْ قَبِيحٍ سَتَرتَهُ». من پرده دري كردم ، اما تو پوشاندي. پنجاه سال است كه پرده پوشي مي كني. چه زماني پرده از كار من برمي داري؟ حوصله من از بنده ام سر نمي رود. «وَكَمِ من فادِحٍ مِنَ البلاءِ أَقلتَهُ» ؛ خودت سفارش كردي كه اگر با كسي معامله كرديد، اقاله كنيد و پس بگيريد. چه بلاها و گناهاني كه تو اقاله كردي. «وَكَمِ مِن اِثارٍ وَقَيتَهُ» ؛ در طول عمرم چه قدر مي خواستم در گناهان زشت بيفتم ، ولي تو مرا حفظ كردي. «وَكَم مِن مَكْروهٍ دفَعَتَهُ» ؛ صد ها بار بنا بود حادثه براي تو پيش بيايد و من دفع كردم. «وَكَم مِن ثَناءٍ جَلِيلٍ لَستُ أَهلاً لَهُ نَشَرتَهُ» ؛ هر جا مي روي تعريف تو را مي كنند. چه قدر انسان، عالي است. نمي دانند كه باطن من با تو، چگونه است. يك ساعت هم بنشينيد خوبي هاي خدا را در حق خودتان مرور كنيد. تو عجب خداي خوبي هستي! يك مقدار هم تو به ما بگو كه تو چه بنده بدي هستي :



مجلس تمام شد و به آخر رسيد عمر

ما هنوز اندر اول وصل تو مانده ايم













--------------------------------------------------------------------------------



1 . مدثر (74) : 40.

2 . مدثر (74) : 42.

3 . مدثر (74) : 45.

4 . انعام (6) : 162.

5 . بحار الأنوار: 70/64 ، حديث 2.